محل تبلیغات شما
مرغ غزلخوان بهار شد مرغ غزلخوانِ صبح بخوان نسیم گشت سویِ سپیده دمان بمان آفرین به سرو که آسمان ناز می کشد قسم به زمین، به آسمان، مرا نَران محو چشم خاکیان شد از توتیای هند هوش می برد از هندوان رنگین کمان یک نظر دید لیلی را رِبوده شد دلش سارق این اسیر تاکجا دستبند کشان؟ پروانه اگر سوخت بال و پر، می دانست فرجام موجِ اشک می برد شمع را تا کران پا پس نمی کشد بلبل از میل گل، ناگزیر او را به یک نظر، گل سخت می برد ز جان

زمین زیر پاها می رفت // تاریخ ثبت سرایش: بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۹۹/ ساعت ۲۲:۵۴

مرغ غزل خوان // تاریخ ثبت سرایش: سوم اردیبهشت ۱۳۹۹

بیدار نمی شدم از تاریکی // تاریخ ثبت سرایش: سی و یکم فروردین ۱۳۹۹

مرغ ,برد ,یک ,کشد ,فرجام ,دانست ,می برد ,اشک می ,موجِ اشک ,فرجام موجِ ,دانست فرجام

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه عمومی اندیشه شهرستان شـــادگـان نصب دستگاه تصفیه آب در یزد