واپسین پنجره بود انتظار شب چادر مشکیش پهن بود چشم پیش پاها نمی بُرد پیدا داغِ شمع رویِ تیره پیرهن بود از دیدِ سردِ بی روحِ پنهانش هر چند می خواند مرا در ظلمت می کرد ناله بر زمین خشکم می سوخت پروانه ام از حکمت داد از دل بی رمق بر ناخاست سر از سینه ی گیسِ های مشکی سپیده با سروش دوست ، اما بیدار نمی شدم من از تاریکی پری که می شنید داستان از دور مرا فرا خوان سورش می داد ستاره کنار ماه ، آهِ شبنمی می چکاند مسیرِ سور می گشاد زمین زیر پاها می رفت // تاریخ ثبت سرایش: بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۹۹/ ساعت ۲۲:۵۴
مرغ غزل خوان // تاریخ ثبت سرایش: سوم اردیبهشت ۱۳۹۹
بیدار نمی شدم از تاریکی // تاریخ ثبت سرایش: سی و یکم فروردین ۱۳۹۹
نمی ,بیدار ,شدم ,مرا ,بی ,تاریکی ,بیدار نمی ,نمی شدم ,از تاریکی ,تاریکی پری ,من از
درباره این سایت